به گزارش راهبرد معاصر ؛ در زندانها و حتی روابط مفهومی به نام «پلیس بد و پلیس خوب»وجود دارد؛ در زمانهای بازجویی از یک مجرم، ۲ پلیس وارد اتاق بازجویی میشوند و یکی از پلیسها کار خود را با بداخلاقی شروع میکند؛ در این مرحله پلیس دیگر وارد عمل میشود و با نرمی و مهربانی با مجرم برخورد میکند در این زمانها شرایطی به وجود میآید که مجرم باید اعتراف کند در غیر این صورت پلیس بد وارد عمل میشود.
هدف این کار، شکستن دفاع مجرم است و فرد از ترس روبرو نشدن با پلیس بد، به حرفهای پلیس خوب گوش میدهد؛ در حالی که پلیس بد و پلیس خوب، یک هدف دارند و آن اطاعت بیچون و چرای مجرم است، این بازی را خیلی از ما در زندگی انجام میدهیم مثلاً مادر پلیس خوب و پدر پلیس بد میشود و یا بالعکس.
به عهده گرفتن این نقشها در اکثر موارد عمدی است، یعنی پدر و مادر تصمیم میگیرند که یکی پلیس بد و دیگری پلیس خوب باشد مثلا اگر یکی از بچهها نیاز به درد دل داشته باشد، نزد مادر برود و پدر به موضوع تنبیه و مواخذه فرزندان ورود کند.
اما در مواقعی نیز این جریان غیر عمدی رخ میدهد، مثلاً پدر به دلیل اینکه زمان زیادی سر کار است و کنار کودک نیست، ترجیح میدهد تا نقش پلیس خوب را بازی کند و خود به خود مادر تبدیل به پلیس بد میشود؛ در همین راستا وقتی مادر فرزند را به دلیل کار بدی که کرده است، از موبایل محروم میکند، به یکباره پدر به طور پنهانی وارد عمل میشود و موبایل را به کودک میدهد
بچهها در این صورت زیر بار این فشار مانند آن مجرم، شکسته میشوند و تبدیل به یک عنصر حرف گوش کن میشوند و یا راه فریب پلیس خوب و فرار کردن از تهدیدهای پلیس بد را یاد میگیرند و بعد از مدتی آنها هستند که شروع به بازی دادن پدر و مادر میکنند و به این ترتیب روحیه بازی دادن آدمها در شخصیت آنها شکل میگیرد.
دیگر از شیوههای تأثیرگذار آزارگران، وارد شدن در نقش پلیس خوب است؛ والدین خیلی حرفهای وارد نقش پلیس خوب میشوند و به بچه این اطمینان را میدهند که اگر حرف آنها را گوش دهد همه چیز خوب است و گرنه همه چیز را به پلیس بد میگویند.
تربیت به سبک «پلیس خوب و پلیس بد»، به معنای واقعی کلمه آزار کودک است و از او شخصیتی میسازد که آینده او را دچار مشکلات زیادی میکند و در جامعه نمیتواند به خوبی فعالیت کند؛ به والدین توصیه میشود که با کودکان خود صحبت کنند تا بتوانند با کمک